سفر رویایی امیر

امیر و یاد لحظه به لحظه ی ساره ی جان ...

سفر رویایی امیر

امیر و یاد لحظه به لحظه ی ساره ی جان ...

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام و سلامی پر مهر بر تو


نمیدانم از کچا باید شروع کنم؟  شاید هنگامه ی شروع این وبلاگ زمانی در میانه داستان ماست و شاید هم زمانه ثابت کند که ابتدای این داستان بوده...


بهر ترتیب اینکه از کجا باید شروع کنم مثل کلافی است در هم اما من از همینجا مینویسم  از همین زمان از همین حالا.


ای همین جایی که به من گفتی بیا کمی لحظه را دریابیم و گذشته و آینده را برای وفت خودش باقی گذاریم.


هر چند در ادامه به گذشته هم گریزهایی خواهم زد و به مرور زمان چیرهایی در آن زمان هم خواهم نوشت.


در این روزنوشت سه شخصیت داریم. من یعنی امیر میم و تو یعنی ساره ی جانم و او که تیناست.


هر چند که این مثلث ناهمگون نامتساوی الاضلاع است اما هر چه کنیم مثلث است تا روزی که شاید خط گذر کرده از دو نقطه شود و از من بگذرد و از تو و ما را وصل کند به بینهایتمان.


ساره ی  جانم 

شاید اینجا چیزهایی بخوانی که در جای دیگری بر زبان یا قلم نیاورم. اما دوست دارم بخوانی و دوست دارم وجودت را حس کنم. با هر نفسم ....

  • امیر بی نام و نشان